black flower(p,331)
black flower(p,331)
دادستان: حرف های آقای کیم رو قبول ندارید شاهد های دیگه رو چطور؟
دادستان یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.
وکیل: شاهدهای دیگه هم مثل آقای کیم معتبر هستند؟
وکیل طعنه زد اما دادستان بدون اینکه به جواب کوبنده به اون وکیل روی مخ و دروغگو بده سرش رو به طرف قاضی چرخوند.
دادستان: از محضر دادگاه اجازه میخوام تا شاهد های دیگه ی این پرونده رو احضار کنم.
قاضی سرشو تکون داد.
قاضی: اظهارات شاهدهای دیگه رو هم میشنویم دادستان کیم.
قاضی گفت و دادستان یه بار دیگه سرش رو به نشونه ی احترام خم کرد.
دادستان: کیم تهیون شی.... شما رو به جایگاه شاهد احضار می کنم.
چشمای تهیونگ از تعجب درشت و با جونگ کوک که دست کمی از خودش نداشت نگاهی رد و بدل کرد.
شنیده بود که تهیون بعد از عملش هنوز بهوش نیومده بود.
پس اینجا چی کار می کرد؟
به تهیون که با صورت رنگ پریده در حالی که دستش رو شکم دردناکش بود به کمک یکی از مامورهای پلیس به جلو قدم برمیداشت خیره شد.
حالش خوب به نظر نمی اومد.
همینکه قبول کرده بود برای شهادت حاضر بشه یعنی جرمش رو پذیرفته بود.
تهیون به نشانه ی احترام سرشو برای قاضی خم کرد.
دادستان: خانم تهیون.... چطور با دو سورا آشنا شدید؟
دادستان سوال کرد و تهیون انشگت های دست لرزونش رو بهم گره زد.
تهیون: دخترم تو بیمارستان بستری شده بود و من هم به خاطر هزینه های درمانش به پول احتیاج داشتم.... یکی از دوستام هم دو سورا شی رو بهم معرفی کرد و من هم ازش یه مقدار پول قرض گرفتم اما....
آب دهنش رو قورت داد و نگاهی به دو سورا که با یه صورت در هم بهش زل زده بود انداخت.
دادستان: چطور با دو سورا در جریان گروگان گرفتن کیم تهیونگ شی همکاری کردید؟
دادستان پرسید و تهیون به پایین لباسش چنگ زد.
تهیون: بعد از اینکه پول رو قرض گرفتم و دخترم رو درمان کردم هر ماه پونصد دلار به بدهیم اضافه میشد و چند ماه بعد بدهیم دو برابر شده بود...
سرشو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید.
تهیون: باید چیکار میکردم؟ من پولی نداشتم تا بدهیم رو تسویه کنم.... اون ازم خواست اگه کمکش کنم بدهیم رو به کل نادیده بگیره و مدارکم رو پس بده.
دادستان: حرف های آقای کیم رو قبول ندارید شاهد های دیگه رو چطور؟
دادستان یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.
وکیل: شاهدهای دیگه هم مثل آقای کیم معتبر هستند؟
وکیل طعنه زد اما دادستان بدون اینکه به جواب کوبنده به اون وکیل روی مخ و دروغگو بده سرش رو به طرف قاضی چرخوند.
دادستان: از محضر دادگاه اجازه میخوام تا شاهد های دیگه ی این پرونده رو احضار کنم.
قاضی سرشو تکون داد.
قاضی: اظهارات شاهدهای دیگه رو هم میشنویم دادستان کیم.
قاضی گفت و دادستان یه بار دیگه سرش رو به نشونه ی احترام خم کرد.
دادستان: کیم تهیون شی.... شما رو به جایگاه شاهد احضار می کنم.
چشمای تهیونگ از تعجب درشت و با جونگ کوک که دست کمی از خودش نداشت نگاهی رد و بدل کرد.
شنیده بود که تهیون بعد از عملش هنوز بهوش نیومده بود.
پس اینجا چی کار می کرد؟
به تهیون که با صورت رنگ پریده در حالی که دستش رو شکم دردناکش بود به کمک یکی از مامورهای پلیس به جلو قدم برمیداشت خیره شد.
حالش خوب به نظر نمی اومد.
همینکه قبول کرده بود برای شهادت حاضر بشه یعنی جرمش رو پذیرفته بود.
تهیون به نشانه ی احترام سرشو برای قاضی خم کرد.
دادستان: خانم تهیون.... چطور با دو سورا آشنا شدید؟
دادستان سوال کرد و تهیون انشگت های دست لرزونش رو بهم گره زد.
تهیون: دخترم تو بیمارستان بستری شده بود و من هم به خاطر هزینه های درمانش به پول احتیاج داشتم.... یکی از دوستام هم دو سورا شی رو بهم معرفی کرد و من هم ازش یه مقدار پول قرض گرفتم اما....
آب دهنش رو قورت داد و نگاهی به دو سورا که با یه صورت در هم بهش زل زده بود انداخت.
دادستان: چطور با دو سورا در جریان گروگان گرفتن کیم تهیونگ شی همکاری کردید؟
دادستان پرسید و تهیون به پایین لباسش چنگ زد.
تهیون: بعد از اینکه پول رو قرض گرفتم و دخترم رو درمان کردم هر ماه پونصد دلار به بدهیم اضافه میشد و چند ماه بعد بدهیم دو برابر شده بود...
سرشو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید.
تهیون: باید چیکار میکردم؟ من پولی نداشتم تا بدهیم رو تسویه کنم.... اون ازم خواست اگه کمکش کنم بدهیم رو به کل نادیده بگیره و مدارکم رو پس بده.
- ۸۸۴
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط